کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن عزیزی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

آقا بیا که سـخـت پـریـشان شدیم ما            از کرده‌های خویش پشیمان شدیم ما

از نور روی ماه تو دوریم و اینچنین            بی‌نور روی ماه تو حیران شدیم ما


آقــا بـبـار بـر دل بـیـچـارۀ کـویــر            آقا بـبـار که مـثـل بـیـابـان شدیم ما

مثل کویر که خیره شده سمت آسمان            محـتـاج یک عـنایت باران شدیم ما

باران شدیم تا که محرّم رسید و باز            با روضۀ حـسین مسـلـمان شدیم ما

تا نـالـۀ بُـنـی رسـیـده به گـوشـمـان            با گریه های فـاطمه گریان شدیم ما

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

آقا بیا که سـخـت پـریـشان شدیم ما            از کرده‌ها خویش پشیمان شدیم ما

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای گریه بر تو مایۀ آرامـشم حسین            ناز تو را به جان ودلم می‌کشم حسین

با اشک روضه صبح من آغاز می‌شود            خیس است هرشب ازغم تو بالشم حسین


ای کاش مستجاب نگردد دعای من            غیر از زیارت است اگر خواهشم حسین

من ابربغض‌های فروخورده‌ام، که شد            نام تو بهـترین سبب بـارشم حـسین

در این محیط فتنه و جنجال‌ها فقـط            در زیر پرچـم تو در آسایشم حسین

اندازۀ لیاقت هرکس به دست توست            خاکم که بی‌تو لایق فرسایشم حسین

در اوج بی‌سـوادی‌ام اسـتاد می‌شوم            وقتی که می‌شود هـمۀ دانشم حسین

دل بسته‌ام به لطف تو در امتحان عشق            آمـادۀ ورود بـه هـر آتِـشـم حـسـیـن

: امتیاز

دوبیتی های شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

چه سازم من به حالِ زارم عمه            از آن سیلی ببین بـیـمارم عمه

بگـو با بچـه‌هـای شهـر طعـنه            كه من بابای خوبی دارم عمه


******************

رقـیـه عـالـمی بـاشـد گـدایـش            تمامِ عـمـرِ من گـردد فـدایـش

خدا قـسمت کنی روزی ببـیـنم            ضریح کوچک امّا با صفایش

******************

دلم بی‌تـاب می‌بـیـنم پـدر جان            تو را نایـاب می‌بـینم پدر جان

بـرای دیــدن قــدری نــوازش            تو را در خواب می‌بینم پدرجان

******************

امان از دختری که خسته باشد            و قلب کوچکش بشکسته باشد

امان از دخـتـری، کنج خرابه            سری بر دامنش بنـشسته باشد

******************

چرا خون، هر دو لبهای تو بسته؟            و خاکستر به موهایت نشسته؟

کجا بودی پدر که غرق خونی؟            بگو پیشانی‌ات را کی شکسته؟

******************

به قـربان سرت ای نـور دیـده            یـتـیـمی همچو من عـالـم ندیده

سر و خاکستر و لبهای خونی            بگـو بابا سرت را كی بـریده؟

******************

روزگاری که بی تو سر می‌شد            دشمنِ خـیره، خیـره تر می‌شد

هر کجا قصد ضربه بر من داشت            عـمـه‌ام زودتـر سـپــر می‌شـد

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

بر طاق جنّان حك شده سیمای رقیه            خـورشـید اسـیـرِ رخِ زیـبای رقـیـه

مهـتاب كه شبهـا دل عـالـم بـربـاید            یـك نـور ز رخـسارِ دل آرای رقـیه


دل درحرمش سجده كنان حلقه به گوش است            چون منـتـظرِ بخـشـش فردای رقیه

گر هر دو جهان ابر شود اشك بریزد            یك قـطـره ز هـر آبـلـۀ پـای رقـیـه

هر کس نگـذارم به دلـم پای گذارد            زیرا كه حـریـم دلِ من جـای رقـیه

او راه رود اهلِ حـرم مستِ نظاره            اشـكِ پـدرش از قـد و بـالای رقـیـه

در عمر کمش آینۀ حضرت زهراست            این گونه شـباهـت غـم بـابـای رقـیه

با این كه غم كرب‌و‌بلا سخت گران است            سنگین‌تر از آن ناله و غم‌های رقیه

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

درعمر خود کمش آیینۀ حضرت زهرا            این گونه شـباهـت غـم بـابـای رقـیه

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوای گـریـه به حـالم طبـابتی دارد            دلم به روضۀ امشب چه عادتی دارد

حضور دل، دل مضطر، و اشک دریایی            يقين كه فاطمه بر من عـنايتی دارد


ز دست خسته پَرِ چادرش نمی‌افـتد            به سـن کـوتـه‌ش اما نجـابـتـی دارد

مصیبتی به بلـندای دیدن سر نیست            وداع غـنـچۀ پـرپـر حـكـايـتی دارد

تمام عقدۀ ما سن و سال اين بي‌بي‌ست            مگر كه سيلي بر او حلاوتی دارد؟

دو چشم تار و کبودی صورت ماهش            ز شـرح سيـلی مـادر اشارتی دارد

به ساق پای شکسته، قسم به قدّ خم            كجا سه ساله چنين قد و قامتی دارد؟

دلم به لرزه درآمد خرابه غوغا شد            يزيد از این همه غم خواب راحتي دارد؟

رقیه سر به بغل ناگهان زمین افتاد            میـان ذکـر پـدر هـم عـبـارتی دارد

تـمـام صبـر رقـیـه، مـرا بـبـر بـابـا            مگر که این دل تنگم چه طاقتی دارد؟

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل  مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ سن واقعی حضرت رقیه در کتب معتبر ۴ سال ذکر شده است.  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

مصیبتی به بلـندای دیدن سر نیست            وداع يـاس سه ساله حـكـايـتی دارد

به ساق پای شکسته، قسم به قدّ خم            كجا سه ساله چنين قد و قامتی دارد؟

تـمـام صبـر رقـیـه، مـرا بـبـر بـابـا            مگر که طفل سه ساله چه طاقتی دارد؟

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

روزگاریست که با گریه هم آغوش شدم            در پـی آیـنـه‌ام؛ آیــنـه بـر دوش شـدم

هیچ کس از من آواره سراغی نگرفت            در خـرابـات غم انگار فـراموش شدم


به گمان همه از خستگی‌ام خوابم برد            غافل از آن که من از هجر تو بیهوش شدم

بین هر کوچه و هر طعنه‌ای و هر سیلی            هرکجا از تو خبر بود همه گوش شدم

آه فـریـاد رسـم شـد که طبـیـبـم بـرسد            تا زدم بوسه به لبهای تو خاموش شدم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : مجید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قدری مرا به سوز غـمت استحاله کن            این ظـرف بی‌عـیار دلـم را پـیـاله کن
ما را دخـیل چـادر پـاک سه ساله کن            اصلا به دست کوچک و گرمش حواله کن


شـاعـر شـدم غــزل بـنـویـسـم بـرای او
سر می دهم به عرض ارادت به پای او

آن لحظه‌ای که رشتۀ فکرم گسسته شد            همچون کـبوتران حرم دسته دسته شد
هر رشته‌ای کنار همین خانه بسته شد            از داغ او سـتـون نـمازم شکـسـته شد

صـبـح ازل نــوای لــبــم یـا رقــیـه بـود
وقـت سـحـر حـواس دلـم بـا رقـیـه بـود

وقـتی مـیان فـکـر و خـیـالـم قـدم زده            یعـنـی محـاسـبـات دلـم را به هـم زده
تقـدیر شعـر و شاعـری‌ام را رقم زده            جـانی دوبـاره بر غـزل محـتـشـم زده

باز این چه شورش است و که در اوج واهمه ست
او خـاطرات کودکی و قاب فـاطمه ست

زیـبـاترین سـتارۀ حـیـدر، فـرشته بود            آری، شبیه حضرت مادر، فرشته بود
بـر آسـمـان دست بـرادر، فـرشته بود            آئـیـنـۀ زلال و سـراسـر فـرشـتـه بـود

روح الامـین فـقـط در این خـانه می‌زند
هرشب ملک به موی سرش شانه می‌زند

از مهر و عاطفه چه بگویم، لبالب است            تـنهـا دلـیـل روشـنی راه مـذهب است
در کودکی تبلوری از عشق مکتب است            او پرورش گرفـتۀ دامـان زینب است

زینب خودش که هر دو جهان مبتلای اوست
استاد حجب و عفت و شرم و حیای اوست

با خـنـده‌اش دو کار فـریـبـنـده می‌کـند            دل را به آه قـدسـی خود زنـده می‌کند
وقـتی نـظـر به مـاه درخـشـنده می‌کند            ســقـا کـنـار خـنـدۀ او خـنـده مـی‌کـنـد

گـل در کـنـار هـاله احـساس دیـدنی‌ست
وقـتی رَود به شـانۀ عـباس دیـدنـی‌سـت

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـا کــاروان نـیـزه سـفـر می‌کـنم پـدر            با طعـنه‌های حـرمله سـر می‌کـنم پدر

مانـنـد خواهـران خـودم روی نـاقـه‌ها            در پیـش سنگ سیـنه سپر می‌کنم پدر


از کــوچــۀ نـگــاه وقــیـح یـهــودیـان            بـا یـک لـباس پـاره گـذر می‌کـنم پدر

حالا برو به قصر ولی نیمه شب تو را            بـا گــریه‌های خویش خبر می‌کنم پدر

این گریه جای خطبه کوبنده من است            من هم شبـیه عـمّه خـطر می‌کـنم پدر

بــا دیـدن جـراحت پـیـشـانی ات دگـر            از فکر بوسه صرف نظر می‌کنم پدر

شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لـطـف تو            خورشید روی نیـزه سحر می‌کنم پدر

امشب اگر که بوسه نگیرم من از لبت            در این قـمار عـشق ضرر می‌کنم پدر

: امتیاز

شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در خرابه دختری نشسته گریه می‌کند            دلشکسته، دست بسته، خسته گریه می‌کند

باز، این چه شورش است دشت را که بعد تو            کـوه هم نماز را نـشـسته گریه می‌کند


تـاب دیـدن کـبـودی دوباره را نداشت            آسـمان که با دل شکـسته گریه می‌کند

این میان دل من است شرمگین و روسیاه            در عزای بیعتی که بسته گریه می‌کند!

تازیـانه‌ها غـلاف می‌شود، زنی هنوز            بر مزار کودکی نشـسـته گریه می‌کند

: امتیاز

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت            پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت

ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت            بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت


این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد

مسـلم غـریب ماند و گرفـتار کوفه شد

هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند            بعد از نماز هـیچ کسی در برش نماند

نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند            اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!

این‌ها که لاف عشق علی می‌زدند و بس!

حرف از جهاد پای ولی می‌زدند و بس!

لعنت به هرکسی که به قولش وفا نکرد            از غربت حسین و سفـیرش حیا نکرد

در را به روی مـسـلـم آزاده وا نکـرد            اجـر سـفـیـر خـون خـدا را ادا نـکـرد

حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد

یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد

فـریاد یا عـلـی زد و رو به سپـاه کرد            کوفه دوباره رزم عـلی را نـگـاه کرد

هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد            با زور بازویش همه را زابه راه کرد

پـیکـار می‌کـنـند، حریـفـش نـمی‌شوند

هر کار می‌کـنـند، حریفـش نمی‌شـوند

آخر به خدعه خسته و بی‌حال، اسیر شد            در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد

تـشـنـه میـان گـودی گـودال اسـیر شد            یاد رباب و زینب و اطـفـال اسیـر شد

این از تـمـام غُـصه حکایت کند فـقـط

بـایـد به ابن سـعـد وصیت کـنـد فـقـط

خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود            گـریان یـار بر روی دارالـعـماره بود

تا آخرین نفـس پی یک راه چـاره بود            دلواپـس رباب و غـم شیـرخـواره بود

جانم فـدای آن لب و دنـدان خـونی‌اش

شد یا حـسیـن زمـزمـه‌های درونی‌اش

آمد تـنـش بدون سـر از آسـمـان فرود            پا می‌کـشید روی زمین با همه وجـود

مثل حسین هیچ کسی محـضرش نبود            تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود

جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد

رأسـش روی بلـندی دروازه بسته شد

با این همه کـسی بـدنـش را نـمی‌درید            دیگر کـسی محـاسن او را نمی‌کـشـید

بر سینه‌اش چه خوب که اسبی نمی‌دوید            اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید

پـای کـسی به صـورت او آشـنـا شود

جسمش به روی خاک بیابان رها شود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن مسلم بن عقیل تغییر داده شد

در را به روی مـسـلم آواره وا نکـرد            اجـر سـفـیـر خـون خـدا را ادا نـکـرد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حاضرم غربت ببـینم بیـشتر اما تو نه            دربه در باشم دراین کوه و کمر اما تو نه

حاضرم بین صدای طبـل‌های کوفـیان            محتضر باشم من از داغ پسر اما تو نه


حاضرم وقتی سرم خورجین به خورجین میرود            در تـنور خانه باشم تا سحر اما تو نه

حاضرم وقتی که در بازار کوفه غلغله ست            داغ ناموسی ببـیـنم بر جگـر اما تو نه

حاضرم صد اسب از روی تن من رد شوند            پیکرم در خاک باشد بی‌سپر اما تو نه

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع تنور خولی مستند نبوده و مغایر روایات معتبر است؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

حاضرم وقتی سرم خورجین به خورجین میرود            در تـنور خانه باشم تا سحر اما تو نه

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کوفی چه پست و کوفه عجب بی‌وفا شده            مهـمـان کوفه در به در کـوچه‌ها شده

درهای خانه‌ها به رویش بسته شد، ولی            درهـای درد و غـصه و اندوه وا شده


تا بنگرد ز مکه به سربازی‌اش حسین            بـالای بـام، از تـن او ســر جـدا شـده

طـوعه! سر تو باد سـلامت، بیا بـبـین            لب تـشـنه میـهـمان عـزیزت فـدا شده

هانی کجـاست تا نگـرد بین کـوچـه‌ها            مهـمـان او تـنـش سپـر سـنگ‌ها شـده

آتش به فـرق مـسـلم مظـلـوم ریخـتـند            اینگونه احـتـرام ز مهـمـان کجا شده؟

باید گریست بر دو عـزادار کوچکـش            زندان کوفه قـسمت صاحب عزا شده

ای دوستان به دخـتر مسلم خـبر دهید            گـوئـید کـوفـه بر پـدرت کـربـلا شـده

با آنکه شد کـشیـده تـنـش بین کوچه‌ها            قـبـرش به کـوفه کـعـبه اهـل ولا شده

تا اشک‌ها به ماتم او سیل خـون شود            )میثم( ز سوز سینه مصیبت سرا شده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر اگر اشاره به همراهی فرزندان مسلم با او در شهر کوفه باشد صحیح نیست زیرا همراه بودن فرزندان مسلم بن عقیل با وی مستند نبوده و در منابع و مقاتل معتبر نیامده است و مغایر روایات معتبر است چنانچه شیخ صدوق در امالی مجلس ۱۹ ص ۱۴۳، علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۰۰ ، شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص ۱۳۲ و منتهی الآمال ج ۲ ص ۷۴۶، مقتل جامع ج ۲ ص ۶۴۰ و دیگر کتب معتبر آمده است این دو کودک پس از شهادت سیدالشهدا در کربلا به اسارت درآمدند و ابن زیاد دستور داد آنها را در زندان کوفه نگاه دارند.

باید گریست بر دو عـزادار کوچکـش            زندان کوفه قـسمت صاحب عزا شده

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : امیرحسین آکار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

در شهر کسی نیست عـزادار نباشد            مَحرم نشود چـشم گر آب دار نباشد

بی نام تو هرگز گرهی واشدنی نیست            با روضه تو معـجـزه دشوار نباشد


در حلقۀ زنجیر تو نوکر شدنی نیست            هرکس که در این ماه گرفتار نباشد

قدر دو کلاف اشک نوشتم که بگویم            اربـاب بـعـید ست خـریـدار نـبـاشد

هر جای جهـان سفره‌ای افتاد ندیدم            دست پـسر فـاطـمه در کـار نـباشـد

گاهی ته یک چاه خودش اول راه ست            یـوسف نـشود تا سـر بـازار نـباشد

گـفـتم سر بازار دلـم رفت به کـوفه            مسـلـم به چه امـیـد سـرِ دار نبـاشد

جایی که همه در پی خلخال یتیم‌اند            جــای نـــوۀ حــیــدر کـرّار نـبـاشـد

امکان لگد برتن و پهلو و کمر هست            حتی اگـر اینجـا در و دیـوار نـباشد

شیطان سر انگشت سنان معجزه دارد            مردی که سه شعبه بزند جایزه دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد زیرا تار بودن اشک نشانگر اشک دار بودن چشم نیست!!

در شهر کسی نیست عـزادار نباشد            مَـحـرم نشود چـشـم اگر تـار نباشد

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا عليه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با اینهمه آهنگـر مشغول سه شعـبه            مسلـم چه کند فکـر عـلـمـدار نباشد

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

امکان لگد برتن و پهلو کمر هست            حتی اگـر اینجـا در و دیـوار نـباشد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلن مفعول فاعلن قالب شعر : مسمط

در کـوچه بی‌کـس و، تـنها روانه‌ام            در اوج غـربت است، سیر شبانه‌ام

در کـوفـه یـاد تـو، مــاه یـگــانــه‌ام            این شـهـر بـی‌حـیـا، شـد آشـیـانـه‌ام


هـر دم کـنـم نـدا، کـوفـه میا حسین

درهای خـانه را، بر من بـبـسـته‌اند            از آل مصطفی، حرمت شکـسته‌اند
از بهر قـتـل من، هر سو نشسته‌اند            سر رشـتۀ ولا، از خود گـسـسته‌اند
ای پـور مرتـضی، کوفه میا حسین

من وارث عـلـی، در کـوفـۀ غــمـم            بی‌یاور و غریب، در شهـر مـاتـمم
مـعـنـای بی‌کـسی، در اهل عـالـمـم            گـردیـده یـا حـسـیـن، ذکـر دمـادمـم
ای عـشـق اولـیـا، کـوفه میا حـسین

مردی نبود و من، مهـمان یک زنم            شب طی شد و رسید، پایان مانـدنم
دیدم پس از نـمـاز، در بین دشـمـنم            تـیـر و سنان بُوَد، گـل های گـلـشنم
با تو کـنـم نـوا، کـوفـه میا حـسـیـن

من یک تـنه به یک، لشکـر برابرم            شهری ز دشمنان، شوریده بر سرم
هرگز نشد حریف، آن خصم کافرم            دشمن به مکر خود، بگرفته پیکرم
ای مـظـهـر خـدا، کوفه میا حـسـین

اکنون به روی بام، بـنـمـا نـظاره‌ام            سـوسـوی یـاد تـو، بـاشـد سـتـاره‌ام
مـن کُــشـتـۀ تـو بـر، دارالامــاره‌ام            بـشـنـو به نالـه این، ذکـر دوبـاره‌ام
بـنـگـر سـر مـرا، کـوفه میا حـسین

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مصطفی هاشمی نسب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

از ســرِ دار بـه دلــدار نـگـاهـی دارد            آه این مرد چه چـشمان پُـر آهـی دارد

زیر لب زمزمه دارد که گرفـتار شدم            به ره مکـه هـر از گـاه نگـاهـی دارد


مثل حیدر دلش از کوفه به درد آمده است            روی بام است ولی میل به چاهی دارد

با لب پُر ترکش غـرق تـمـنا می‌گفت:            سخن آخـر من، سوی تو راهی دارد؟

همۀ حرف من این است میا کوفه حسین            کوفـه بهـر تـو خـیـالات تـبـاهی دارد

تو به همراه خودت اهل و عیالی داری            کوفه امـا سـر راه تو، سـپــاهـی دارد

بیـشـتر از هـمه دلـواپس زینب هـستم            بـیـن این قـوم مـپـنـدار پـنــاهـی دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

همه بهر علی اصغر پی تیر سه پرند            یک نفر نیست بگوید چه گناهی دارد؟

قصد دارند عزیزان تو را خوار کنند            پس نیا، که حَرمت عزت وجاهی دارد

زبانحال حر با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

من خطاکارم؛ جفا کردم به تو؛ اما ببخش           گر چه بد کردم؛ پشیمانم؛ مرا حالا ببخش

راه بستم بر تو و ترسید از من دخـترت           عـلتِ دلشورۀ زینب شدم؛ من را ببخش


دل اگر سوزانـدم از اهلِ حـرم، در آتشم           یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش

احـترامِ مـادرت را داشـتم؛ دیدی حسین           این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش

راه را بـستم که حالا آب را هم بـسته‌اند           خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا، ببخش

ساعتی دیگر به مقتل می‌روی؛ شرمنده‌ام           می‌روی منزل به منزل بر سرِ نی‌ها؛ ببخش

از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم؛ ببین           هارِبٌ مِنکُم؛ ولی برگشتم ای مولا ببخش

تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم           حُر پشـیمان آمده؛ ای بهـترین آقا ببخش

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با حر

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

ای حُر تو از این پیشتر بودی حسینی            حـتی تو در صُلب پـدر بودی حسینی

دیـشب دعـا کـردم کـه پیـش ما بیـایی            آخـر تـو نه حـرّ یـزیـدی؛ حـرّ مـایـی


پیش از ولادت، ما دلت را بُرده بودیم            بر تو بشارت از بهـشت آورده بـودیم

در کوثر رحمت شناور گشتی ای حر            زهـرا دعایت کرد تا برگشتی ای حر

ما بر گـنهکاران درِ رحـمت گـشودیم            روزی که تو با ما نبودی، با تو بودیم

با دست عفو خود به پایت گُل فشاندیم            تو دوستی، ما دشمن خود را نرانـدیم

با ما شدی دیگر ز خود، خود را رها کن            خـون گـلـویت را نـثـار خـاک مـا کن

هر چند بد کردی، خـریدارت منـم من            در این جهان و آن جهان یارت منم من

تو خـار، نه! تو شـاخه یاس من استی            تو حرّ عاصی نه! تو عباس من استی

تو جان‌ نـثـار عـتـرت پیـغـمـبر استی            در چـشـم من دیـگـر علی اکـبر استی

امروز، دیگر ما تو هستیم و تو مایی            تـنهـا نه در مـایی؛ در آغـوش خـدایی

گـفـتم بـرو! مـادر بگـرید در عـزایت            مادر نه! من می‌گریم امروز از برایت

وصف تو را بـاید کـنار پیکـرت گفت            آری تو حرّی همچنان که مادرت گفت

: امتیاز

زبانحال حربن یزید ریاحی با امام علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم           گـناهی از تـمام کوه‌ها سنگـین تر آوردم

من آن حُرّم کز اول خویش را سدّ رهت کردم           تو را در این زمین بین هزاران لشگر آوردم


به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما           دلی صد پاره تر از لاله‌های پرپر آوردم

نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت           ولی بر حنجر خشکیده‌ات چشم تر آوردم

غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان           فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم

گرفته جان به کف در محضرت، فرزند دلبندم           قبولش کن که قربانی برای اصغر آوردم

سرشک خجلت ازچشمم چو باران بر زمین ریزد           زبان عـذرخـواهی بر علیّ اکـبر آوردم

همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی           به خود بالیدم و مانند فطرس پر برآوردم

بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عبّاست           که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم

چه غم گر جرم من از کوه سنگین تر بُوَد میثم           که سر بر آستان عـترت پـیغـمبر آوردم

: امتیاز

زبانحال حر با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید حسن حسینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

گـفـت سـیـر نـار و دوزخ مـی‌کـنـم            عـارفــانـه طـی بـــرزخ مـی‌کــنــم

یک طرف پیغـمبر و یک سو یزید            "اُدخُـلوها" گفت با "هَل مِن مَـزید"


پس دو دست خود ز غم بر سر گرفت            فـطرتش هم تیر و قـرآن بر گرفت

گـفـت ای دادارِ غَـــفّــارُ الــذُّنــوب            کـاشفُ الاَسـرار و سـتّـارُ العـیـوب

گـر دل خـاصـانِ تـو بـشـکــسـتـه‌ام            بـاز دل بـر عــفـو عـام‌ت بـسـتـه‌ام

وانـگـه آمـد تـا بـه نـزدیـک خـیــام            گـفـت حـرّ، مــرشـد دیـن را سـلام

تـوبـه کـردم؛ لـیـک تــوّابـم تــویـی            عـفـو خـواهـم؛ لـیک وهّـابـم تـویی

مـهـر تـو فـرعـون را مـوسـی کـند            جـذبـه‌ات، دجّـال را عــیـسـی کـنـد

گر بخـوانی خـیـمه بر گردون زَنَـم            ور بـرانی غـوطـه‌ها در خـون زنم

شاه گـفـت اهـلًا و سـهـلًا؛ مـرحـبـا            ای دو کَــونـت بــنــدۀ بـــنــد قــبــا

گـر تـو بـبـریـدی ره ظـاهــر ز مـا            مــا ره بــاطـن نـبــردیــم از شــمـا

بحـر کِـی در انـتـقـام از قـطـره شد            مِـهـر کـی در انـکـسار از ذرّه شـد

گر ز تو نسبت به ما سر زد خـطـا            آن خـطـا اینـجـا بـدل شد بـر عـطـا

حُر چو الطاف شه اندر خویش دید            عشق وا پس مانده را در پیـش دید

گـفـت چـون اوّل مـن آزردم تـو را            اذن ده؛ تـــا گَــــردم‌ت اوّل فــــــدا

بـود او را نـیــمـه جـانـی کـز امـام            دیـد بـر بـالـیـن خـود جــانـی تـمـام

زیر لب خـندان سـوی جـنّات رفت            از صفت بگـسسته سوی ذات رفت

: امتیاز

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد            از بهـترین‌های دو عـالم بهـترین دارد

این شیرمردی که به گِرد شاه می‌گردد            با خود سفـارش‌هایی از اُمُّ البنـین دارد


زینب رسیده کـربلا، دورش بـنی‌هاشم            یعنی نگـین اینجا رکابی از نگین دارد

نامحـرمی هرگز ندیـده سایه‌اش را هم            صدیقۀ صغـری وقـاری اینچـنین دارد

حتی غـبار راه روی چـادرش ننشست            محمل حجابی از پَر روح الامین دارد

این سو تمـامی‌شان عزیز بن عزیز اما            آن سو سپـاهی از لعـین بن لعـین دارد

تا می‌توانـید اشک و آه و نـاله بردارید            یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد

غم نامۀ این قافله سربسته‌اش این است            خولی به همراه خودش یک خورجین دارد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا

شاعر : علی‌اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

با صد جلالت و شرف و عزّت و وقار            آمـد به دشت مـاریـه نامـوس کـردگـار

فرش زمین به عـرش مـباهـات می‌کند            گر روی خاک پای گذارد؛ ملک سوار


چه ناقـه‌ای چه ناقه نشینی چه محـملی            مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده‌دار

حـتی حسین تکـیه بر این شانه می‌زنـد            خـلـقت زنـی نـدیـده بدین گونه اسـتوار

بیـش از هـمـه خـدای مبـاهـات می‌کـند            که شاهکـار خـلـقت او کـرد شاهـکـار

تا هست مسـتـدام حـسین است مسـتـدام            تا هـسـت پـایـدار حـسـین است پـایـدار

کـوهـی اگـر مـقـابـل او قــد عـلـم کـنـد            مـانـنـد کـاه مـی‌شـود و مـی‌رود کـنـار

با خشم خویش میمـنه را می‌زند زمین            با چشم خویش میسره را می‌کند شکار

آنگونه که عـلـی به نـجـف اعـتـبار داد            زینب به دشت کـرب و بلا داد اعـتبار

پـنـجـاه سـال فـاطـمـۀ اهـل بـیـت بــود            زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار

تا اینکه فـرش راه کـند بـال خویش را            جـبـریل پـای نـاقـه نـشـسـته به انتـظار

حــتـی هــزار بــار بـیـایــنــد کــربــلا            زیـنب پـی حـسـیـن مـی‌آیـد هـزار بـار

کـار تــمـام لـشـگـریـان زار مـی‌شــود            زیـنـب اگـر قـدم بـگـذارد بـه کـارزار

روز دهـم قـرار خــدا بـا حـسـیـن بـود            امـا حـسـیــن زودتــر آمـد ســر قــرار

مـحـمـل که ایـسـتـاد جـوانـان هـاشـمی            زانو زدند یک به یک آنهم به افـتخـار

افـتـاد سـایـۀ قــد و بـالاش روی خـاک            رفـتـنـد از کـنار هـمـین سایه هـم کنار

طفلان کاروان همه والشّمس و والقمر            مردان کاروان همه والـلـیل و والنهـار

عبـدنـد، عـبـد گوش به فرمان زیـنـبـند            از پـیـرمـرد قـافـله تا طـفـل شیر خوار

رفـتـنـد زیر سـایـۀ عـباس یک به یک            با آفـتـاب غـنـچـۀ گـل نیـست سازگـار

از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست            وقـتی قـدم گـذاشـته زینب به این دیـار

از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند            بـر روی چـادرش بنـشـیـند اگر غـبـار

یک عـده گـوشـواره ولی دخـتـر عـلی            یک گـوش پاره برد از اینجا به یادگار

خیلی زدند "تـا" شود اما تکان نخـورد            سر خـم نـمی‌کـنـد به کسی کوه اقـتـدار

او کـه فــرار کـرد عــدو از جـلالـتـش            فـریـاد مـی‌زنـد که عـلـیـکـن بـالـفـرار

تـرسـم که انـبـیـاء بـیـفـتـنـد بـر زمـیـن            دستی اگر خدای نکرده به گوشوار....

پـرده نـشـین کوفه، بـیـابـان نـشین شده            با دخـتـر بـتـول چـه‌ها کـرد روزگـار!

قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت            گـشتـند بی‌عماری و محمل، شترسوار

آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت            با رفت و آمـد سر بـازارها چه کار؟!!

چـشم طنابهـای اسارت به دست اوست            زینب به شـام رفت ولیکـن به اخـتـیار

در یک محله زخم زبان خورد بی‌عدد            در یک محله سنگ گران خورد بیشمار

دردی به درد طعـنه شـنـیـدن نمی‌رسد            یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ حذف شد

از خواهری چو زینب کبری بعید نیست            معجـر به پای این تن عـریان کـند نثار